+ امروز که نه در واقع ساعت نه صبح چهار شنبه بیست و هفتم آذر ماه ...دومین فرزند دایی وسطی متولد شد ...
خلاصه ک دختر عمه شدم ننه ... انشالله قسمت همه:)
تهران نیستن و یه ده روزی باید بگذره لااقل تا بیان اینجا ... دلم بوی نوزاد میخواد ... بوی بهشت میدن ... عزیزم :)
+ امروز از دانشگاه که اومدم خونه سه چهار ساعت خوابیدم ... خلاصه که خواب خیلی مهمه ... خیلی خیلی مهمه :)
+بیست و هشت آذر تولد سین هست ... که ما دوشنبه رفتیم پیشواز .. براش توضیح دادم ک من استوری نمیذارم... چون بنظرم کار جالبی نمیاد ... و من که بغلش کردم و بوسیدمش و تبریک گفتم بهش ... اصلش همینه دیگه ...
+برای خودم نامه ننوشتم ... چی بگم اخه ...
+بازی رئال و بارسا رو دیدم مساوی شد ... گاهی مساوی شدن هم به معنی باختنه... همین ...
+دقیقا دو ماه دیگه دوشنبه طور... تولد منه ... و من امشب تا صبح به ده ماهی که گذروندم فکر میکنم ...به اینکه هنوز که هنوزه ...
تصور فوت کردن شمع بیست و یک ... یه حس بدی داره چون من هنوز خیلی کارا باید کنم ..
.
.
هنوز که هنوزه خوابم میاد ..
هوف
:: بازدید از این مطلب : 142
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1